آزادي

اين وب لاگ تمام اشعار و نوشته هاي آقاي سپهر عسگري در سبك ودرنيسم و پست مدرنيسم مي باشد

آزادي

در شهري كه عقاب ها به دست لاشخور ها ميميرند ؛ شهري كه صندوق هايش براي هيچ كس نيست . نه صندوق صدقات ، نه صندوق نظرات ، نه صندوق راي . 

در شهري كه عقاب ها به دست لاشخور ها ميميرند ؛ شهري كه صندوق هايش براي هيچ كس نيست . نه صندوق صدقات ، نه صندوق نظرات ، نه صندوق راي . ديكتاتوري بي مهابا پشت گردنمان را گرم ميكند با دست نوازشگر كه جرات نمي كنيم حتي پرستو ها را براي كوچ دورهم جمع كنيم . نگاه كردن به خمير لاي نان بربري هم براي ما حرام است . ما مي توانيم در ركعت دوم و سوم شك كنيم ، اما به معصوميت غاصب نه.. ميتوانيم به اعتصاب گوسفندها براي گران شدن دنبه بپيونديم اما براي زيپ هاي دهانمان نه ، در نا كجا آبادِِ حسرت ، پستچي ، لايحه قانون اساسي به مقصد مي رساند .و ما هم  بدنبال گريه همگاني و جشن هاي زير زميني ، گشتيم بدور خودمان . پرواز از قلاده ها ، افسانه در افسانه بويي از واقعيت نبرده . به مثابه قانون، به مصلحت دين ، براي اعتلاي اين دموكراسي پوچ در يك صف از جلو نظام شديم ، اماكسي خبر نداد ، خبرنداد از آزادي ، خبر نداد از پايان نسل كشي نرم. به مصلحت اقتضاي سبيل كفتار ها روسري دختركانمان بالا و پايين ميرفت . حال چرابايد براي به مسند نشستن شغال پير ، ما رآي به ماندنش بدهيم ؟؟؟؟ ما كه هيچ وقت بزرگ نميشويم ،فقط پير مي شويم و روي نقاب با ايماني گريه مي كنيم . هميشه براي احساس رضايت و اگوسنتريسم آقايان ، ما حول محورشان طواف مي كنيم . ما چقدر شبيه هم هستيم ، عروسك هايي از يك نسل با يك تاريخ انقضا ، در خط توليد اين كارخانه رو باز ،هر چقدر هم دست و پا بزنيم ، شنا گر خوبي نيستيم ، تا وقتي كه اين آب گل آلود است ، كه نه آبش بدرد وضو گرفتن ميخورد و نه خاكش بدرد تيمم . اما همه عقيده داريم ، كه "دهان سرخ، سرِ سبز مي دهد بر باد" اما كجاست آن شاعري كه اين نصيحت را بفهمد
 #سپهر_عسگري

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.