پست

اين وب لاگ تمام اشعار و نوشته هاي آقاي سپهر عسگري در سبك ودرنيسم و پست مدرنيسم مي باشد

افعال بي كس

به بي عدالتي اعتراض"كردم"

تــــــــــــو بيـــــــــــــجا"كردي"

دختران را آبستـــــــــن"كرد"

انــــــــــــقلاب "كرديم"

اعتراض "كرديد"

اعـــــــــــــــدام "كردند"

و در اين زمان بود كه شالـــــــــوده افكار شاعـــــــر به فعليّت رسيد...!!!

"دادم" كفـــّــــــاره گناهان ناكرده ام را......

"دادي" با بدبختي جهاز دخترت را...

"داد" بكارتــــــــــش را.....

"داديم" تاوان اين انقلاب را...

"داديد"خوب دستمزد اين مردم را.......

"دادند" سهميه جانبازي مترسكان اين جاليـــــــز را.....

وچه بي "داد" گريست ايــــــــن شاعــــــــــــر ،كه "داد" ســــــــر خود را به

بــــــــاد....!!!! ‌ 

#سپهر_عسگري 

چاقوي احساس

اگر از تو دل نميبرم ،نه اينكه نمي خواهم ،

نه... چاقوي احساسم كند شده ،

اما تا مي خواستم از نو شروع كنم....

باد خيالت حواسم را ربود .

 
#شعرآزاد

#سپهر_عسگري 

#هايكو

تاكسيدرميِ احساس

تاكسيدرميِ احساس ، حال عجيبيست ،

دچارش كه باشي ، روز هاي هفته دست به يكي ميكنند

و هفت بار غروب جمعه به خوردت مي دهند .


#سپهر_عسگري 

آزادي

در شهري كه عقاب ها به دست لاشخور ها ميميرند ؛ شهري كه صندوق هايش براي هيچ كس نيست . نه صندوق صدقات ، نه صندوق نظرات ، نه صندوق راي . 

تسبيح مرگ

دنيا اگر هزار بار مرگت را تسبيح كند،

باز هم نمي گذارم زمين پتوي سنگي برويت بكشد....،

نترس ....، مرگ تنها وقفه اي ابلهانه است ،

شبيه صدايي كه از تصوير جا مانده ؛صدايي كه  ميدود تا لبهاي تصوير

خاك گرفته اش را دوباره از آنِ خود كند .

#سپهر_عسگري 

دگرديسي شيطان

در انتظار تحسين جاده‌هادگرديسي فرشته اي به نام شيطان،

غلتيدن در مآمن با صفاي عشاير،تخيلات گستاخ و خود مختار و اين ذهـــن

هرزه در انتظار كودتا،همه در قامت يك ميزبان برايم كلاه از سر برمي دارند.

غرش فعل بعيد ميان افعال ماضي و وحشت فعل «بودن«در ميان فضاي

غبارآلود تــــــــــــنهايي.

مسيرها پر از فاصله

فاصله‌ها لبريز از تنهايـــي

تنهايي از جنس نرسيدن

نرسيدن به آغوش عــادت

#سپهر_عسگري 

ساز دهني ها

حنجره را در تكفير ساز دهني حرام كردن ؛براي جاي گرفتن در سنت ، با سه تار و 

جمعه

جمعه ها دلگير تر از آن است كه ما بتوانيم ازروي ديوارش بپريم ،ما حريف ديوار ها نمي شويم ، بيا خودمان را بزنيم به بي خيالي ،به هر چيزي كه خواستنش خنده دار 

فراموشي

بازهم فراموش كرده ام كه فراموشت كنم ؛اما ، نمي شود از مرز زمان عبور كرد و به فراموشي رسيد؛من شاعرم ، غزل مي گويم ، غزل خداحافظي ؛اما من گناه كار 

يكي بود و يكي نبود

يكـــــــي بود يــــــــــكي نبود ،
سر آغاز كوتاه ترين عاشقانه ي
بي سر انجام تاريخ است 
#سپهر_عسگري